ابنخلدون، تاریخنگار مشهور اسلامی نگاهی حدّاقلّی به احکام دینی دارد و تمامیّتخواه نیست و انتظار کشف ذرّه و اتم و درمان بیماریهای جسمی را از دین انتظاری ناموجّه و غیر معقول میداند که در تناقض با منقولاتی از پیامبر(ص) میباشد.
ابنخلدون، انتظار رفع تمام مشکلات و گرهگشایی از مشکلات جسمی، اقتصادی و اجتماعی را از دین ندارد که بزرگترین ظلم به دین ناشی از همین نگاههای حدّاکثری است.
از ابنخلدون در «دیوان المبتدا و الخبر» مجلّد اول صفحهی ٦٥١ انتشارات دار الفکر بیروت میخوانیم:
گزارههای پزشکی موجود در کتابهای شرعی نیز از همین جنس هستند یعنی وحی نیستند و منشأ الهی ندارند بلکه حاصل تجارب مردمان سرزمین عربستان بوده است.
شأن و کار پیامبر خدا (ص) آموزش و اجرایی کردن شریعت/ اموری که اختصاص به دین دارد، بوده است همانند نماز، روزه، حج و زکات نه تعریف، کشف و آموزش علوم پزشکی و امور عادّی که دستیابی بدان برای شخص انسانی و خرد او آسان و میسّر است.
شاهد مدّعا ماجرای تلقیح خرما بود که در نهایت پیامبر خدا(ص) فرمودند:
من اشتباه کردم؛ شما به کارهای این جهانی و دنیایی همانند کشاورزی و غیره آگاهترید شان و کارکرد من برای تعلیم کشاورزی و طبابت نیست.
بنابراین شایسته نیست، گزارهها و توصیههای پزشکی موجود در کتب احادیث و فقه را به گونهای تفسیر و تبلیغ کنیم انگار که مشروع و من عندالله هستند و کارایی اجرا شدن را در همهی زمانها دارا هستند خیر بلکه اختصاص به آن بازهی زمانی دارد که حاصل تجارب مردان محیط پیامبر در 1400 سال پیش بوده است و حمل آن بر وحی و مجوّز مشروعیت آن را صادر کردن، اساساً با آموزههای پیامبر همخوانی ندارد و کارایی و درستی آنها نیز به طور جدّی در پرتو رهیافتهای جدید پزشکی زیر سؤال است؛ لذا انتساب آن موارد به شرع و پیامبری باعث نقص و تقلیل جایگاه پیامبر و شریعت اُمّی او میشود.
بر اساس گفتهی ابنخلدون از احکام پزشکی که مستخرَج از علم بسیط پزشکی آن زمان بوده و اساساً مدخلی در وحی ندارد روایت زیر است:
در روایتی نقل شده که انس بن مالک روایت کرده: حضرت به گروهی از قبیلهی عرینه یا عکل که به مدینه آمده بودند و به شکمدرد طولانی مبتلا شده بودند، دستور داد شتران شیرده را بیاورند و از ادرار و شیر آنها بنوشند.(فقه السنه، ج اول ترجمهی فارسی ص۳٥)
سخن حول نسبت این حدیث و اقوال مشابه به وحی و مُهر الهی نهادن بر آنان است نه خاصیّت پزشکی نداشتن این مادّه و مادّههای دیگر که در احادیث آمده است؛ اساساً اگر دین به سامان وضع جسمی و درمان بیماریهای ما اهتمام درخور را میداد نمیبایست تنها به این چند مورد کوتاه اکتفا میکرد و دست ما را در پیچ و خَم این جادّه رها میکرد. اگر شخص پیامبر توصیههای از این دست دارد به دلیل این نیست که پیامبر شأن پزشکی دارد. خیر بلکه بنابر خیرخواهی و اعتماد و اتکاء بر تجارب گذشتگان خود در این عرصه بوده است و چون پیامبر نفوذ و سیطرهای مافوق تصوّر بر یاران و همراهان خود داشت و از هر آنچه وی میگفت، پیروی میکردند؛ لذا از سر ناچاری و خیرخواهی گاهی گریزی به عرصه میزد تا مبادا شاگردان دچار مشکل و بیماری جسمی بشوند؛ همانند ماجرای آمدن آن زن با بچّه و درخواست از پیامبر برای خرما نخوردن بچّه، زن دلیل خود را چنین بیان میدارد؛ حرف شما بهتر در او اثر دارد.
توصیه به رعایت نکات پزشکی تنها به این دلیل که حرف پیامبر در شاگردان و یاران او اثر دارد و بیش از هر کس دیگری به او گوش میدهند به معنای این نیست که پیامبر پزشک و معالج امراض جسمی بوده و از کانِ غیب، دستورات پزشکی با خود آورده است، لذا تصوّر الهی و قدسی از این احکام و احادیث داشتن تصوّری ناموجّه و غیر معقول است که در تضاد با حدیث صحیح آمده در صحیح مسلم نیشابوریِ «أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِأَمْرِ دُنْيَاكُمْ» است.
وفق نظر ابنخلدون که منشأ توصیههای بهداشتی و پزشکی پیامبر را وحی نمیداند و خاستگاه و زمینهی آن را به زمانهی پیامبر نسبت داد این رویکرد ابن قیّم جوزی زیر سؤال میرود و با چالش جدّی روبرو خواهد شد؛ ابن قیّم در صفحه 2 کتاب «الطّب النّبوی» آورده است:
بیماری بر دو نوع است:
١.بیماریهای روحی- معنوی
٢.بیماریهای جسمی:
وی مینویسد: درمان این دو بیماری در قرآن نیز موجود است.
ایشان در ادامه به حدیث زیر اشاره میکند:
وفي الصحيحين عن عطاء عن أبي هريرة قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: «مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ دَاءٍ إِلَّا أَنْزَلَ لَهُ شِفَاءً»
اگر حدیث بالا ایراد روایی و متنی نداشته باشد باز دلالتی بر درمان بیماریهای جسمی از طرف پیامبر ندارد و تنها اشاره بر درمان بیماریها دارد؛ که پزشکان به خوبی از عهدهی این درمانها بر آمدهاند و صدق حدیث را هویدا کردهاند.
بر این اساس وجه احتیاج به پیامبر در این عرصه کاملاً منتفی میگردد و خداوند آن را به متخصّصان دیگری(پزشکان) حوالت داده است.
نظرات
بدوننام
08 فروردین 1398 - 09:34روح شیخ علی عبدالرازق، از اساتید بنام فقه جامع الازهر، پرفتوح باد که به اقتفای ابنخلدون در سال ۱۹۲٥م کتاب الاسلام وٲصول الحکم را منتشر کرد. وی به نیکی از عدم شرعیت دستگاه مندرس خلافت نوشت و به تخصصها در دوران مدرن بهویژه در زمینهی پزشکی و حقوق و سیاست بها داد و این نکته را یادآور شد که پیامبر فقط پیامبر بود و پزشک یا شاه نبود. عرفان گرامی ممنون